نیکاننیکان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

خاطرات نیکان از مردان نیک روزگار

28 ماهگي نيكان و تولد پارسا

واي كه چقدر امروز يعني 15 شهريور 1392 روز خوبي برام بود 2 تا واقعه مهم يكي اينكه امروز تولد پارسا بود كه البته روز تولدش 6 شهريور بود ولي با تاخير امروز گرفته َشد ديگر اينكه امروز جوابهاي كنكورم اومد و فهميدم قبول شدم واي كه تو پوست خود نميگنجيدم  حالا ديگه يكم كارم سخت ميشه آخه بعد از 8 سال دوباره درس و دانشگاه و استرس .ميدونم كه وقت كم ميارم شايد ديگه مثل گذشته نتونم آپ بشم ولي سعي خودم رو ميكنم .اميد دارم خدا بهم كمك كنه تا فوقم رو براحتي بگيرم.                         28   ماهگي...
16 شهريور 1392

يه مرد ناز..

  مرد کوچولوی مستقل من،   امروز ظهرم  مثل چند روز گذشته، دلت نخواست بخوابی. ظهرها اگه نخوابي چون اذيت ميكني بابايي كه از سركار مياد سوار ماشينت ميكنه و ميبرتت دردر و تو ماشين خواب ميري متاسفانه بعدي كه از شير گرفتمت ظهر و شب بابايي بيچاره بايد ببرتت تو ماشين بخوابونتت.خيلي اذيت ميشه ولي چاره اي نيست ولي امروز خيلي قبراق بودي اصلا خوابت نميامد دویدی و دویدی و یه عالمه بازی کردی و بعدشم بهونه پارك و سرسره رو گرفتي رفتي و حسابي بازي كردي. تو راه برگشت، با حرکت ماشین، ساعت 9 شب خوابیدی!!!   هنوز يك ساعت نگذشته که دلم بــــدجوری تنگت شد. میام کنارت. یه عالمه می‌بوسمت. نگات می‌کنم. بوت ...
1 شهريور 1392

14/5 ماهگی نیکان و تولد شایگان(پسرعمو)

    در مقابل تقدیر خداوند مثل کودکی یک ساله باش...! وقتی او را به هوا می اندازی، می خندد... چون ایمان دارد که تو او را خواهی گرفت... پسر گلم با کلی خبر خوش و زیبا اومدم پیشت.اول اینکه پسر کوچولوی عمو ضیا هم در تاریخ ۹۱/۰۴/۱۴ به دنیا آمد یک پسر سفید مفید بور خوشکل .اسمش هم گذاشتند شایگان .ما برای یددنی آقا شایگان همگی با هم با باباحمید و مامان عزت و بابا علی راهی قم شدیم.۳روز موندیم ولی گل پسرم نه  طاقت گرما روداشت و نه شلوغی به خاطر همیناونجا خیلی مامانش رو اذیت کرد.خبر دوم اینکه فکر کنم دیگه کم کم به زودی راه بیفتی آخه وقتی از قم برگشتیم ایستادی و ۲ قدم تلو تلو کنان به سمت جلو آمدی خیلی خوشحال شدم .دیگه ...
14 تير 1391
1